راهپیمایی اعتراضی نمازگزاران کرمانی در محکومیت جنایات آل سعود در یمن ۰۸ بهمن ۱۴۰۰ – ۱۵:۳۳ اخبار استانها اخبار کرمان مردم استان کرمان با برپایی راهپیمایی اعتراضی با محکوم کردن جنایات رژیم آلسعود در یمن از مردم مظلوم این کشور حمایت کردند. مردم استان کرمان پایتخت مقاومت اسلامی ظهر امروز […]
نویسنده: حسینی
حکایت پانصد گوسفند رشوه ی فرمانفرما به خدا
حکایت پانصد گوسفند رشوه ی فرمانفرما به خدا سلطان عبدالحمید میرزا فرمانفرما(ناصرالدوله) هنگام تصدی ایالت کرمان چندین سفر به بلوچستان می رود و در یکی از این مسافرت ها چند تن از سرداران بلوچ از جمله سردار حسین خان را دستگیر و با غل و زنجیر روانه کرمان می کند.پسر […]
حکایت حمام رفتن بهلول
حکایت حمام رفتن بهلول روزی بهلول به حمام رفت ولی خدمتکاران حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن طور که دلخواه بهلول بود وی را کیسه ننمودند با این حال بهلول وقت خروج از حمام ده دیناری که به همراه داشت یک جا به استاد حمام داد کارگران […]
نادرشاه افشار و باغبان
نادرشاه افشار و باغبان نادر شاه کبیر در حال قدم زدن در باغش بود که باغبان خسته و ناراضی نزد وی رفت و گفت: پادشاه فرق من با وزیرت چیست؟ من باید اینگونه زحمت بکشم و عرق بریزم ولی او در ناز و نعمت زندگی میکند و از روزگارش لذت […]
حاکم نیشابور و کشاورز بیچاره
حاکم نیشابور و کشاورز بیچاره روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید. حاکم پس از دیدن آن مرد بیمقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بینوا با ترس […]
اشک رایگان
اشک رایگان یک مرد عرب سگی داشت که در حال مردن بود. او در میان راه نشسته بود و برای سگ خود گریه میکرد. گدایی از آنجا میگذشت، از مرد عرب پرسید: چرا گریه میکنی؟ عرب گفت: این سگ وفادار من، پیش چشمم جان میدهد. این سگ روزها برایم شکار […]
محموله ۴۰ میلیاردی ظروف مفرغی عتیقه در استان کرمان کشف شد
محموله ۴۰ میلیاردی ظروف مفرغی عتیقه در استان کرمان کشف شد ۰۴ بهمن ۱۴۰۰ – ۱۵:۱۳ اخبار استانها اخبار کرمان فرماندهی انتظامی استان کرمان از کشف یک محموله ظروف مفرغی عتیقه مربوط به چهار هزار سال پیش به ارزش بیش از ۴۰ میلیارد ریال خبر داد. سردار عبدالرضا ناظری ظهر […]
بخشی از داستان “ته خیار” هوشنگ مرادی کرمانی
بخشی از داستان “ته خیار” هوشنگ مرادی کرمانی خوابش نمی بُرد. بلند شد. خیاری از میوه خوری روی میز برداشت. خواست پوست بکند و بخورد. خوب نمی دید. عینکش را زد، کارد را برداشت، سر و ته خیار را نگاه کرد. گُل ریز و پژمرده ای به سرِ خیار […]