حاکم نیشابور و کشاورز بیچاره روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید. حاکم پس از دیدن آن مرد بیمقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بینوا با ترس […]
اشک رایگان
اشک رایگان یک مرد عرب سگی داشت که در حال مردن بود. او در میان راه نشسته بود و برای سگ خود گریه میکرد. گدایی از آنجا میگذشت، از مرد عرب پرسید: چرا گریه میکنی؟ عرب گفت: این سگ وفادار من، پیش چشمم جان میدهد. این سگ روزها برایم شکار […]
محموله ۴۰ میلیاردی ظروف مفرغی عتیقه در استان کرمان کشف شد
محموله ۴۰ میلیاردی ظروف مفرغی عتیقه در استان کرمان کشف شد ۰۴ بهمن ۱۴۰۰ – ۱۵:۱۳ اخبار استانها اخبار کرمان فرماندهی انتظامی استان کرمان از کشف یک محموله ظروف مفرغی عتیقه مربوط به چهار هزار سال پیش به ارزش بیش از ۴۰ میلیارد ریال خبر داد. سردار عبدالرضا ناظری ظهر […]
بخشی از داستان “ته خیار” هوشنگ مرادی کرمانی
بخشی از داستان “ته خیار” هوشنگ مرادی کرمانی خوابش نمی بُرد. بلند شد. خیاری از میوه خوری روی میز برداشت. خواست پوست بکند و بخورد. خوب نمی دید. عینکش را زد، کارد را برداشت، سر و ته خیار را نگاه کرد. گُل ریز و پژمرده ای به سرِ خیار […]
اوماچو كرو ، حکایتی به لهجه كرمونی
اوماچو كرو ، حکایتی به لهجه كرمونی ور دور هم دوشتیم یه كفتو اوماچو كرویی میخوردیم ، مادرم گف: دردابلات ای پیاله رم وردار ببر ور فاطی همسایه مون اشكم داره الان بوش خورده ور دماغش ، هوس کرده. آغا مامم خود ای دمپایووا نایلونی و شلوارو كردی شوفری ورخستادیم […]
حکایت : عادت ملک کرمان
حکایت : عادت ملک کرمان آورده اند که ملکی در کرمان بود ، در غایت کرم و مروت . عادت او چنین بود که اگر فرد غریبی به آن شهر می آمد ، او سه روز آن فرد را مهمان خود می کرد و از او پذیرایی می نمود . […]
حکایت کرمان و گرگان
حکایت کرمان و گرگان شخصى از ديگرى پرسيد: آقا از گرگان تا كرمان چقدر فاصله است؟ گفت: يك متر. گفت: حالا من از تو پرسيدم، تو عاقلى يا ديوانه اى. گفت: نه من عاقلم. گفت: گرگان مى دانى كجاست؟ گفت: بله گرگان را مى شناسم. گفت: كرمان را مى دانى […]
حکایت نیش زنبور و نیش مار
حکایت نیش زنبور و نیش مار نیش زنبور کشنده تر است یا نیش مار؟! روزى زنبور و مار با هم بحثشان شد. مار میگفت: آدمها از ترس ظاهر ترسناک من میمیرند، نه بخاطر نیش زدنم! اما زنبور قبول نمىکرد. مار برای اثبات حرفش، به چوپانى که زیر درختى خوابیده بود […]