سابقه کشف معدن مس سرچشمه
تاریخچه کشف معدن مس سرچشمه
تصویر اولیه از معدن مس سرچشمه
رضاشاه در سال ۱۳۰۷ لایحه ای به مجلس شورای ملی فرستاد که دولت موظف است سالی یکصد نفر دیپلمه
برای تحصیلات عالیه به اروپا بفرستد تا در رشته های مهندسی تحصیل کنند.
در بین رشته هایی که برای تحصیل دانشجویان تعیین شده بود، تعداد محصلینی که در رشته معدن تحصیل کردند از همه بیشتر بود و این
گویای این بود که رضاشاه به توسعه معادن نظر خاص داشت.
شاید دلیل اعزام این همه محصل برای تحصیل در رشته معدن این بود
که رضاشاه با کشور آلمان قرارداد خرید یک کارخانه ذوب آهن ۱۵ هزار تنی بسته بود که موقعی که ماشین آلات این کارخانه ساخته و حمل
شد، جنگ جهانی دوم آغاز شد و محموله های ذوب آهن در دریای مدیترانه توسط انگلیس ضبط شد و چهار سال بعد که این محموله ها
آزاد شدند، مشتی آهن پاره زنگ زده بودند.
برادران رضایی مخصوصا برادر بزرگتر، محمود، جزو اولین افرادی از بخش خصوصی بودند که به معدن کاری علاقه مند شدند.
البته افراد دیگری هم بودند مانند دکتر شباهنگ که در معدن ذغال سرمایه گذاری کرده بودند و ذغال سنگ استخراج می کردند.
ولی تعداد و حجم کار آنها قابل توجه نبود.
برادران رضایی، خصوصا محمود، در رشته فلزات کار می کردند و کار آنها وسیع تر از دیگران بود.
آنها حتی از زمانی که ابتهاج مدیرعامل سازمان برنامه بود به کشف و استخراج معدن علاقه مند بودند
و چند معدن هم (شاید معدن نیکل) کشف کرده بودند و بهره برداری می کردند.
چشمه آب به رنگ آبی پررنگ
کشف مس توسط چشمه ابی که به رنگ آبی پررنگ بود
معمول آن زمان این بود که علاقه مندان به کار معدن به گوسفندچراها سفارش می کردند که اگر در راه به سنگ های رنگین برخورد کردند،
آنها را ارائه دهند و پاداش دریافت کنند.
گویا گوسفندچرانی چند سنگ آبی رنگ درکوه های بین رفسنجان و سیرجان پیدامی کند
و به محمود رضایی می دهد و انعام خود را می گیرد. محمود رضایی آن سنگ را به مهندس انتظام و مهندس خادم
نشان می دهد و آنها می گویند در این محل معدن مس وجود دارد و برای ملاحظه محل به نزدیکی مس سرچشمه می روند
آنها با بررسی زمین شناسی در ناحیه، این سنگ را متعلق به لایه وسط و لایه پایین دوران زمین شناسی (اِئوسن- نیوسن) تشخیص می دهند.
پس از گشت زیاد در اطراف آن ناحیه به چشمه آبی برمی خورند که آب آن از دور آبی رنگ دیده می شد.
آنها بر سر چشمه آب می روند و کف جوی آب را آبی پررنگ می بینند.
در صورتی که خودِ آب، بی رنگ بوده است. این همان کشف معدن سرچشمه است.
مهندس خادم و مهندس انتظام به رضایی اطلاع می دهند که این ناحیه مس خیز
است و باید از طریق چاه های گمانه زنی دقیقا ارزیابی شود.
ولی وسایل گمانه زنی و دانش این نوع اکتشاف در ایران موجود نبوده است.
بدین جهت برادران رضایی به لندن می روند و با شرکت مشهور “سلکشن تراست” که در
اکتشاف و استخراج مس شهرت فراوان داشت قرارداد مشارکت ۳۰-۷۰ درصدی می بندند
که سلکشن تراست به ایران بیاید و اکتشافات مس را انجام دهد و در صورت امکان، سنگ مس صادر شود
و منافع به نسبت ۳۰درصد سلکشن تراست و ۷۰درصد شرکت برادران رضایی تقسیم گردد.
برادران رضایی نام شرکت خود را “شرکت سهامی صنایع کرمان” تعیین کردند و نام شرکت مشترکی
که با سلکشن تراست تشکیل دادند “شرکت سهامی صنایع مس کرمان” تعیین شد.
شرکت صنایع مس کرمان شروع به فعالیت می کند.
اداره معدن توسط دولت
تمام برنامه گمانه زنی (سونداژ) را سلکشن تراست انجام می دهد.
برنامه اکتشاف عبارت بوده از چاه های گمانه زنی به فاصله صد متر از
یکدیگر و به عمق متوسط ۵۰ متر و برادران رضایی هم زمین مورد اکتشاف
را می خرند و هزینه تهیه وسایل کار و اسکان کارشناسان انگلیسی و سایر هزینه های محلی را تامین می کنند.
پس از پیشرفت کافی در اکتشافات، شرکت سلکشن تراست اطلاع می دهد
که معدن حداقل دارای ۴۰۰ میلیون تن سنگ مس از نوع پروفیری با عیار متوسط
یک درصد است، یعنی چهار میلیون تن مس خالص، و سرمایه لازم برای بهره برداری
از این ذخیره بزرگ زیاد است و آن شرکت قادر به تامین آن نیست و باید از بانک ها وام بگیرد.
کوشش سلکشن تراست برای اخذ وام از بانک ها پس از مدتی با شکست مواجه می شود.
در این موقع برادران رضایی به نخست وزیر گزارش می دهند
که بزرگترین ذخیره معدن مس دنیا را با ذخیره ۴۰۰ میلیون تن مس پیدا کرده اند
و با شرکت انگلیسی سلکشن تراست شریک شده اند.
آن شرکت هم آمده و مبالغ زیادی هم خرج کرده ولی سرمایه لازم برای راه اندازی این معدن بسیار زیاد است
و آن شرکت انگلیسی هم نتوانسته سرمایه لازم را فراهم کند.
نخست وزیر موضوع را به شاه گزارش می دهد. این در زمانی بود که اوپک تازه تاسیس شده بود.
شاه دستور می دهد که دولت این معدن را بگیرد و هزینه برادران رضایی
و آن شرکت انگلیسی را پرداخت کند و این معدن توسط دولت اداره شود.
اولین مدیرعامل شرکت معادن مسر سرچشمه
مهندس نیازمند به عنوان اواین مدیر عامل استخدام شد
در سال ۱۳۵۱ مهندس نيازمند بهعنوان اولين مديرعامل شركت معادن مس سرچشمه انتخاب شد.
نيازمند دراینباره مینویسد: «پس از اینکه فرمان من به سمت رئیس هیات مدیره و مدیرعامل مس سرچشمه
صادر شد، من اساسنامه شرکت مس سرچشمه را تهیه کردم و این اساسنامه توسط مجلس شورای ملی و مجلس سنا تصویب شد.
در اساسنامه شرکت مس نوشته شده بود که وزیر اقتصاد، وزیر کار و امور اجتماعی، وزیر دارایی، مدیرعامل سازمان برنامه و رئیس کل
بانک مرکزی ایران از طرف دولت، اعضای مجمع عمومی شرکت مس سرچشمه باشند.»
طي نيمه اول همان سال قراردادی بهمنظور همكاري بين شركت معادن مس سرچشمه و شركت آمريكايي آناكاندا
كه به علت ملي شدن صنايع مس شيلي از آن كشور اخراج شده بود منعقد شد.
اين قرارداد زمينه را براي راهاندازي مجتمع مس سرچشمه مهيا كرد.
يك سال بعد در سال ۱۳۵۲ شركت پارسونز جوردن بهعنوان پيمانكار ساخت كارخانجات
مجتمع مس سرچشمه انتخاب شد و عمليات اجرايي ساخت كارخانجات مس سرچشمه كليد خورد.
سه سال بعد در ۲۰ تیرماه ۱۳۵۵ قانون تاسیس شركت ملي صنايع مس ايران تصويب ميشود
و شركت سهامي معادن مس سرچشمه به شركت ملي صنايع مس ايران تغيير نام ميدهد.
در قانون تاسیس اين شركت كليه فعاليتهاي معادن مس كشور اعم از اكتشافات، بهرهبرداري، توليد محصولات پرعيار
سنگمس، ذوب، پالايش و صنايع جنبي و توليد محصولات فرعي مس و همچنين
توزيع، فروش داخلي و صادرات مس از اهم وظايف قانوني شركت ملي صنايع مس ايران است.
عمليات اجرايي ساخت و نصب تجهيزات در سرچشمه در سال ۱۳۵۲ شروع شد و تا پاييز ۱۳۵۷
بيش از ۹۵ درصد از عمليات اجرايي نصب دستگاهها و كارهاي اجرايي و زيربنايي سرچشمه از قبيل به اتمام رسيدن
خانهسازی، تامین آب مورد نیاز معدن توسط ۱۵۰ چاه عمیق در ۶۰ کیلومتری غرب معدن،
احداث سد دریاچه رسوبات، استخراج از معدن، احداث کارخانه تغلیظ و کارخانه ذوب به پايان رسيده بود.
پس از چهار سال تلاش و افتتاح معدن سرانجام مهندس نيازمند به دليل بيماري استعفاي خود را تقديم شاه میکند
و تقي توكلي را بهعنوان جانشين خود معرفي میکند. دوره مديرعاملي تقي توكلي به دليل پيروزي انقلاب اسلامي دوره بسيار كوتاهي بود.
تصویر کنونی معدن مس سرچشمه
بومیان این خطه
چهره های سیاه رنگ و اندامی لاغر
در این ناحیه درختان گردوی بزرگی که نشانه قدمت آنها بود وجود داشت. در اینجا همه چیز عجیب و غریب بود
که عجیبترین آن ساکنان بومی این ناحیه بودند. به وضوح دیده میشد که آنها از نژاد دیگری هستند.
چهرهها سیاه رنگ موهای آنها سیاه مجعد. بدنها لاغر و استخوانی، از ما میترسیدند و خود را مخفی میکردند.
حیوان مورد علاقه آنها بز بود با موهای بلند. من این نژاد از بزها را میشناختم، حیوانی است خودکفا که هیچگونه احتیاجی به آدم ندارد.
خودش غذای خودش را مییابد و میخورد و به صاحبش شیر و گوشت میدهد. یگانه مواظبتی که لازم دارد این است که در زمستانها لانه گرمی داشته باشد.
به این جهت بومیان آنجا خانهها یا بهتر بگویم لانههایی درست کرده بودند که خودشان و بزشان باهم در آن لانهها زندگی میکردند.
بومیان این خانهها – یا لانهها- را «کپر» (با فتح کاف و پ) میگفتند و آن عبارت بود از یک چاله دایرهای شکل به عمق نزدیک به یک متر و
مساحت حدود سه مترمربع، که روی آن را با شاخههای درختان گردو، بهصورت مخروطی شکل و آن را با شاخه و برگ درختان گردو پوشانده بودند.
در یک طرف این کپر راهی بود برای ورود اعضای خانواده و بزها. در زمستانها حرارت بدن بزها این کپر را گرم میکرد.
این بومیان تنپوشی داشتند که یا از کهنهفروشی شهر رفسنجان خریده و یا خودشان از پوست بز درست کرده بودند.
محصولات این ناحیه در درجه اول گردو بود، که عدهای از شهر رفسنجان و سیرجان میآمدند و میخریدند
یا با اجناسی مانند چاقو و تبر و لوازم پخت غذا یا لباس تعویض میکردند.
کشاورزی بومیان
زندگی کپر نشینی و مشقت در امور زندگی
این بومیان برخی زمینها را بیل میزدند و سبزیهای مختلف و نوعی غلات میکاشتند و این به اضافه شیر و گوشت بز – غذای آنها بود.
برخی از این بومیان به رفسنجان و سیرجان هم رفت و آمد داشتند و کمی زبان فارسی یاد گرفته بودند، به طوریکه برخی لغات زبان فارسی بین آنها متداول شده بود.
دیدن این بومیان از دیدن معدن عظیمی که میلیونها دلار مس در دل دارد و اطراف این جلگه را پوشانده است برای من جالبتر بود.
در حقیقت این بومیان اطلاع نداشتند که در وسط خروارها طلا زندگی میکنند. در نظر اول من به راحتی میتوانستم تصور کنم
که بهزودی این بومیان را باید از سرزمین آبا و اجدادشان بیرون کنم و شهری به نام شهر مس در اینجا بسازم، صدها مهندس و هزاران تکنسین و کارگر به شهر مس بیایند
تا سنگ مس را استخراج کنند و ذوب کنند و تصفیه کنند و بفروشند و ثروت زیادی از این عملیات حاصل کنند.
گرچه بهزودی این کار انجام میگرفت و این «کپر» نشینان هم از این زندگی مشقت بار رهایی مییافتند و در رفاه خیلی بیشتر زندگی میکردند
ولی فکر خراب کردن زندگی این بومیان من را ناراحت میکرد. ولی چه میشد کرد به هم زدن آرامش این بومیان از وظایف من بود.
با کوله باری از غم به تهران برگشتم در تمام راه خراب کردن کپرهای این بومیان و به هم زدن آرامش زندگی آنها چون پرده سینما از مقابل چشمم میگذشت
تا اینکه در راه به خود گفتم: «تو وظیفه داری به هر صورت که شده تامین زندگی بهتر برای این بومیان را تا روزی که زنده هستند
هرگز از یاد نبری و استخراج تنها مس و به دست آوردن میلیونها دلار نباید تورا لحظهای از این وظیفه غافل کند.»