شعری در وصف شهربابک
شاعر(افسرفاضلی شهربابکی)
شهري است شهر من كه چو نامش مبارك است
اين قدر در زمين خدا ، شهر بابك است
اين قدر در زمين خدا ، سهم عشق ماست
عشقي كه صاف و ساده و بيريا و بيلك است
دلهاي ما ، هوايي آب و هواي اوست
كين آب و خاك دولت حي و تبارك است
شهري است شهر من كه در اوراق روزگار
تاريخ پرحكايت ديرينهاش ، حك است
مهد تمدن است و ديار شعور و شعر
آري تمام بوم و برش چكاوك است
محروم مانده ولي روي گنج مس خوابيده است
چشمه ميدوك او تك است
ميمند با شكوه و پرآوازه مال اوست
هر صخرهاش حكايت فرهاد زيرك است
از شهرت جهاني آن بيخبر مباد
هر كو ورا به قدمت اين سرزمين شك است
شهري است شهر من كه به جرات بگويمت
بر ادعاي غيرت تاريخ مزدك است ”
“او نام خود را ز دولت ساسانيان گرفت
خارش مبين گرچه غريب است و كوچك است
با مردمي ولايتي و مومن و غيور
از مرد و زن ، چه پيرو و جوان يا كه كودك است
از من مگير خورده كه ميستايمش
حب الوطن نشانه ايمان و مسلك است
بايد كه بر زمين نزنيمش كه بشكند
اين جام يادگار قرون شهر بابك است”
شعری در وصف میمند
شاعر”افسرفاضلی شهربابکی”
ای ســــاربان قــــــــــافله سنگهـــــا سلام
بنیـــــــانگذار سلسله سنگهـــــــــــا سلام
میمنـــــــــــــد ای ز جام می روزگار مست
ای قــــــرنها دویده پی روزگــــــــــار، مست
میمنــــــــد ای همیشه سرافراز و باشکوه
خــــــورشید سان بر آمده ای از ستیغ کوه
ای جــــــاودانه دهکــــــده سنگی زمیــــن
ســـــــاکت نمان بگـــــو غم دلتنگی زمین
ســــاکت نمـــــــان بگو که تو تاریخ بابکی
ســــــرفصل این کتاب قطــــور مبـــــــارکی
تــــــاریخ ســــرزمین منی شک نمی کنم
تردیــــد در اصــــــالت بــــــــابک نمی کنم
میمنـــــد، جـــــــــان پناه بشر از زمان دور
بـــــا مــــــا بخوان دو فصل دگر از زمان دور
ای راوی حکـــــــایت ایـــــــران بـــاستــــان
ساکت نمان بخوان تو بر این نسل داستان
تــاریخ مانده در خم پس کـــــوچه های تو
دستش بگیــــر تـــــــا بدود پا به پـــــای تو
میمنـــــد من تو سنگ صبـــور گذشته ای
ردی ز خـــــاطرات عبـــــور گذشتـــــــه ای
گویی بهشت سنگ از این کو در آمدست
کز قلب صخــره ها گل خوشبو در آمدست
آنـــان که نکته نکته تـــاریخ خــــــوانده اند
در بـــــاستان شـــــاسی میمند مانده اند