پاکی پنجره و نگاه
زوج جوانی به محل جدیدی نقل مکان کردند . صبح روز بعد هنگامی که داشتند صبحانه می خوردند ، از پشت “پنجره” زن همسایه را دیدند که دارد لباس هایی را که شسته است آویزان می کند .
زن گفت : ببین ؛ لباس ها را خوب نشسته است !!!
شاید نمی داند که چطور لباس بشوید یا این که پودر لباسشویی اش خوب نیست !
شوهرش ساکت ماند و چیزی نگفت .
هر وقت که خانم همسایه لباس ها را پهن می کرد ، این گفتگو اتفاق می افتاد و زن از بی سلیقه بودن زن همسایه می گفت .
یک ماه بعد ، زن جوان از دیدن لباس های شسته شده همسایه که خیلی تمیز به نظر می رسید ، شگفت زده شد و به شوهرش گفت: نگاه کن !!! بالاخره یاد گرفت چگونه لباس ها را بشوید .
شوهر پاسخ داد: صبح زود بیدار شدم و پنجره های خانه مان را تمیز کردم !!